پنجشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۴، ۰۲:۳۳ ب.ظ
جنابِ دل، رحمه الله علیه
نمی دانم،
دل که پا ندارد، سَر ندارد!؟
دارد؟
یکی می گفت وقتی از پشت با چماغ زدند به سرش،
حیران، برگشت،
دید ضارب آشناست
جنابِ عقل است...
چیزی نگفت،
نگاهش کرد فقط،
راوی می گفت گوشه ی پلک هایش هم کمی خیس شده بود حتی...
می گفت دلش شکست انگار،
روحش شاد، دلِ بی آزاری بود،
- راستی ضارب؟
- فراری ست...
+ فاتحه مع الصلوات
+امان از دستِ عقلِ بی...بی... بی... دل
۹۴/۰۹/۲۶