سه شنبه, ۳ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۳۰ ب.ظ
حضرتِ خورشید، سلام
می گوید مهلت حرف زدن را هم نمی دهی،
راست می گویند خوب،
دیدم و چشیدم خودم...
راستی،
تو که یک گوشه نگاهَ ت غمِ عالم ببرد،
حیف نیست؟
حیف نیست من باشم و حتی یک لحظه به دلَ م بَد راه دهم؟ با وجودِ شما؟
بخدا حیف است،
بخدا...
شبِ میلاد است،
می دانم،
ولی چه کنم؟ دستِ خودم که نیست، اگر چشمی تَر می کنیم...
از دلِ تنگِ مان است،
+ فکرِ اینکه برای ٣٦ نفر مقدمات سفر را جور کنی و خودت از قافله جا بمانی...
+ ببخش، بطلب حضرتِ دلدار
+ یا امام رضا(ع)
+ از آستان رضایم خدا جدا نکند
۰ نظر
۰۳ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۳۰